سفارش تبلیغ
صبا ویژن

***معنای دیـــــــدن***

امروز تازه فهمیدم چقدر دلم واسه بابام تنگ شده...

طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
... ... ... ... یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !


نوشته شده در دوشنبه 91/6/13ساعت 3:59 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |

بعضی چیزها را " باید " بنویسم

نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "

برای اینکه " خفه نشم "

همین !!




یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله
که میکوبن تو صورتــــت
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......! 



گاهــــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـــی بهتــــره

داشتــــن بعضــــی هـــا

تنهــــاتــــرت مـــی کــنــه . . 


نوشته شده در دوشنبه 91/6/13ساعت 3:46 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |

در من قدرتی نهفته ست


قصیده ای بسازم


بهتراز رنگ ها - پاییز .


شایسته ای، زیباتر از بهار.


به راز باران ولی،


در خواهی ماند


 خواهی ماند


اگر بی ستاره ی من ات


پرواز کنی.


به آفتاب ،


سلام خواهی داد سلام


وقتی که خنده 


آغاز کنی


نوشته شده در دوشنبه 91/6/13ساعت 1:1 صبح توسط ز.ا نظرات ( ) |

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بیرنگ تر از نقطه ی موهومی بود

این دایره ی کبود اگر عشق نبود

از آینه ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟؟

در سینه هر سنگ،دلی در تپش است

از اینهمه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دسته تو در اینهمه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود...؟


نوشته شده در یکشنبه 91/6/12ساعت 4:46 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |

 

  

دوستت خواهم داشت در ســـــــکوت
که مبادا در صـــــــدایم توقعی باشد 
که خاطرت را بیازارد

 

 

نفس کشیدن را دوست دارم گاهی
گاهش را فقط تو می دانی...

 


 

 

تــو هنـــوز...
بــا تمـام نبـودنت...
تنهــا پنــاهگــاه مـن...
از ایـــــن آدمهــــــایـــی...

 


 

آنقدر
فریادهایم را
سکوت کرده ام
که اگر به چشمانم بنگرید
کر می شوید...

 

 


نوشته شده در یکشنبه 91/6/12ساعت 4:7 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >

 Design By : Pichak