امروز تازه فهمیدم چقدر دلم واسه بابام تنگ شده... طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه بعضی چیزها را " باید " بنویسم
در من قدرتی نهفته ست قصیده ای بسازم بهتراز رنگ ها - پاییز . شایسته ای، زیباتر از بهار. به راز باران ولی، در خواهی ماند خواهی ماند اگر بی ستاره ی من ات پرواز کنی. به آفتاب ، سلام خواهی داد سلام وقتی که خنده آغاز کنی از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود بیرنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره ی کبود اگر عشق نبود از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟؟ در سینه هر سنگ،دلی در تپش است از اینهمه دل چه سود اگر عشق نبود؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دسته تو در اینهمه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود...؟ دوستت خواهم داشت در ســـــــکوت نفس کشیدن را دوست دارم گاهی تــو هنـــوز... آنقدر
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
... ... ... ... یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !
نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "
برای اینکه " خفه نشم "
همین !!
یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله
که میکوبن تو صورتــــت
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!
گاهــــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـــی بهتــــره
داشتــــن بعضــــی هـــا
تنهــــاتــــرت مـــی کــنــه . .
که مبادا در صـــــــدایم توقعی باشد
که خاطرت را بیازارد
گاهش را فقط تو می دانی...
بــا تمـام نبـودنت...
تنهــا پنــاهگــاه مـن...
از ایـــــن آدمهــــــایـــی...
فریادهایم را
سکوت کرده ام
که اگر به چشمانم بنگرید
کر می شوید...
Design By : Pichak |