بگذار که در حسرت دیدار بمیرم... در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم... دشوار بود مردن و روی تو ندیدن... بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم... بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ... در وحشت و انوده شب تار بمیرم... بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب.... دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم... میمیرم از این درد که جان دگرم نیست... تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم... تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم... بگذار بدانگونه وفادار بمیرم
اما چرا نزدیک نمی شوی؟... شاید میترسی.... چطور زمانی حرف از سوختن من بود میگفتی حکمت است اما اکنون که زمان سوختن توست پا پس کشیدی؟ دیدم رسم وفاداری را... دیدم که به چه راحتی سوختنم را دیدی دم نزدی... دیدی که چه زیبا سوختم.... در اتشی که نه گلستان و نه سرد... با دنیایی که از تو گله دارد صحبت نکن با خدایی که تو را دوست دارد صحبت کن غم! این واژه ی خیلی دوست غم! این واژه ی دوست داشتنی غم! کسی که رهایمان نمی کند تو چقدر با وفایی ... تو چقدر زیبایی!!! تو چقدر می مانی تا وفاداریت را ثابت کنی؟؟؟ غم! دوستت دارم... تنها کسی هستی که به تو اعتماد دارم تنها کسی هستی که عاشقانه در بغل می گیرمت تو کسی بودی که آمدی و هرازچندگاهی رفتی، اما بازهم آمدی چه کسی اینقدر وفادار است به آدمیان روی زمین؟؟؟ راستی خودت بگو ... دوست دارم غم بکشم اما نبینم جایش، خودم را ... یا اصلا دوست دارم تو بروی و من زودتر بیایم راستی برو دیگر ... خدایا ... خدایا ... خدایا ... خدایا خسته شدم از بس رقیب داشتم گم شوید رقبا ... دوستتان ندارم ... وای بر من اگر نمیرم ، اگر رقیبم جایم را بگیرد ... دردهایم را که می بینم زخم هایم را که می شمارم می نشینم آهی می کشم که تمام وجودم به لرزه میفتد به آسمان نگاه می کنم چشمانم را می بندم به یاد جوانیم می افتم که روز به روز به پایانش نزدیک تر می شود چشمانم تر می شود، اما نه... دیگر طاقت گریه ندارم بغض گلویم می شکند صدایی توجهم را جلب می کند انگار صدای شیشه شکسته آمد، اما نه... انگار صدای بغضم بود باز هم این لعنتی ترکید!!! گریه کن گریه قشنگه... گریه سهم توست که جوانی ات باز می رود و از آرزوهایت هیچ خبری نیست ... جوانی ام نرو، چون دوستت دارم
فرقی بـــــــــــــــــــا مــــــــــــــــــردن ندارد
پــــــــــــــــــــس عمری که بی تو میگذرد
مرگیـست به نام زنـــــــــــــــــــــــــــدگی
Design By : Pichak |