ز جدا شدن گفتی گفتی میخوای بری گریه کردم و بهت گفتم نازنینم یا تو یا مرگ گفتی باید برم ولی تو باید زنده بمونی ازم قول گرفتی گفتم حالا که داری میری سرم روی شونه کی بذارم؟ گوش کی رو قرض بگیرم تا باهاش درد دل کنم؟ دست روی موهای کی بکشم تا اروم بشم ؟ ..... .... گفتی نمیدونم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم دردل نمیکنم میریزم توی خودم دست روی سر کسی نمیکشم میریزم تو خودم سر روی شونه کسی نمیذارم میریزم تو خودم ریختم تو خودم و حالا بریدم ولی سر حرفم هستم تا تو خیالت راحت باشه
تابِ تلخ ترانه و تبِ تَن سکوتِ مبهمِ تو و شبِ من! ... تکرار می شوم باز در واژه ها بغض می کنند باز خنده های من دوباره من می شوم مجسمه ساز تو را خلق می کنند شاعرانه های من و این دوباره های پر از تکرارِ روز و شب چه عاشقانه پُر می کنند دقیقه های من... و این می شود داستانِ عاشقی داستانِ دلرباییِ تو و تبِ من ... و باز در آخرِ شعر پُتک می شود دوریِ تو و فرود می آید بر سرِ من! ...
وقتی که دلتگ می شم و
همراه تنهایی می رم،
داغ دلم تازه می شه
زمزمه های خوندنم
وسوسه های موندم
با تو هم اندازه می شه
قد هزارتا پنجره
تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف می زنم؟
نمی دونم، نمی دونم
این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیک تره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره
طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
حالا که دلتنگی داره
رفیق تنهاییم می شه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که می خوان شب و روز
به هم دیگه دروغ بگن
ساعت ها هم دقیق شدن
Design By : Pichak |