زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد.. این مَن بودَم که به مــرور زمـآن عـآدت کردم.. و بـآ این هـَمه، چه اجبـآر سخـتی اســت،خــَنده... و بـآور کنیــد که مـَن خوشحـالــَم! آن زمـآن که عـآشق هـم بودیم، وقـتی سر چیز هـآی کوچیک قـَهر میکـَردیم هــَردو می خـَندیدیم و میگـُفتــیم چه بـَچگـآنه بود قـَهرمـآن.. یــآدم است، تـو همیشه بــآ دلهــُره میگـُـفتی: تـَرسـَم از روزی است که عشـق مـَن رآ هـَم به حــسـآب بچگـی بگـُذاری حـآل از آن روز هـآ ســآل هـآ میگـُذرد و مـَن چیزی رآ که تو از آن دِلهــُره داشــتی دیدَم! که رو به رویــَم می ایـستی و میگــویی تــو فقـط عـشــق بچگـی ام بــودی... میبیــنی؟ زمـآنه چه چیـزهـآ که یـآد نمیدهــَد!
Design By : Pichak |