سفارش تبلیغ
صبا ویژن

***معنای دیـــــــدن***

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم...

 در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم...

 دشوار بود مردن و روی تو ندیدن...

 بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم...

 بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ...

در وحشت و انوده شب تار بمیرم...

 بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب....

 دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم...

 میمیرم از این درد که جان دگرم نیست...

 تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم...

تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم...

بگذار بدانگونه وفادار بمیرم

 ahmade shamlo


نوشته شده در دوشنبه 91/6/20ساعت 2:0 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |

جـــــدا ماندن از کسی که دوستش داری
فرقی بـــــــــــــــــــا مــــــــــــــــــردن ندارد
پــــــــــــــــــــس عمری که بی تو میگذرد
مرگیـست به نام زنـــــــــــــــــــــــــــدگی

cartpostal-vv44.blogfa.com


نوشته شده در شنبه 91/6/18ساعت 10:0 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |

اتش را روشن کردی میبینی زبانه می کشد

 

اما چرا نزدیک نمی شوی؟...

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

شاید میترسی....

چطور زمانی حرف از سوختن من بود میگفتی حکمت است

اما اکنون که زمان سوختن توست پا پس کشیدی؟

دیدم رسم وفاداری را...

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

دیدم که به چه راحتی سوختنم را دیدی دم نزدی...

دیدی که چه زیبا سوختم....

در اتشی که نه گلستان و نه سرد...


نوشته شده در شنبه 91/6/18ساعت 9:21 عصر توسط ز.ا نظرات ( ) |


با دنیایی که از تو گله دارد صحبت نکن

با خدایی که تو را دوست دارد صحبت کن

غم! این واژه ی خیلی دوست

غم! این واژه ی دوست داشتنی

غم! کسی که رهایمان نمی کند

تو چقدر با وفایی ...

تو چقدر زیبایی!!!

تو چقدر می مانی تا وفاداریت را ثابت کنی؟؟؟

غم! دوستت دارم...

تنها کسی هستی که به تو اعتماد دارم

تنها کسی هستی که عاشقانه در بغل می گیرمت

تو کسی بودی که آمدی و هرازچندگاهی رفتی، اما بازهم آمدی

چه کسی اینقدر وفادار است به آدمیان روی زمین؟؟؟

راستی خودت بگو ... دوست دارم غم بکشم اما نبینم جایش، خودم را ...

یا اصلا دوست دارم تو بروی و من زودتر بیایم

راستی برو دیگر ...

خدایا ... خدایا ... خدایا ...

خدایا خسته شدم از بس رقیب داشتم

گم شوید رقبا ... دوستتان ندارم ...

وای بر من اگر نمیرم ، اگر رقیبم جایم را بگیرد ...

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/6/16ساعت 1:8 صبح توسط ز.ا نظرات ( ) |


دردهایم را که می بینم

زخم هایم را که می شمارم

می نشینم

آهی می کشم که تمام وجودم به لرزه میفتد

به آسمان نگاه می کنم

چشمانم را می بندم

به یاد جوانیم می افتم که روز به روز به پایانش نزدیک تر می شود

چشمانم تر می شود،  اما نه...

دیگر طاقت گریه ندارم

بغض گلویم می شکند

صدایی توجهم را جلب می کند

انگار صدای شیشه شکسته آمد، اما نه...

انگار صدای بغضم بود

باز هم این لعنتی ترکید!!!

گریه کن گریه قشنگه...

گریه سهم توست که جوانی ات باز می رود و از آرزوهایت هیچ خبری نیست ...

جوانی ام نرو، چون دوستت دارم

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/6/16ساعت 1:0 صبح توسط ز.ا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >

 Design By : Pichak